گذراندن دوران بیماری

دوستای خوبم سمام حوبین ؟ من ملیض بودم سه روز داغ داغ بودم وحوصله نداستم همش دلیه میتردم

 

 

 

مامانم همس تنارم بود و بگلم میکرد .بازیم میداد که من بیماری رو فراموس کنم .همس دارو میداد من نمیخوردم اما به زور مینداخت تو حلقم.

 

منم بعد از کلی گریه و بهانه کمی میخوابیدم .

 

 

 

 


تاریخ : 02 بهمن 1392 - 03:33 | توسط : بابایی من | بازدید : 733 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام