دوستای خوبم سمام حوبین ؟ من ملیض بودم سه روز داغ داغ بودم وحوصله نداستم همش دلیه میتردم
مامانم همس تنارم بود و بگلم میکرد .بازیم میداد که من بیماری رو فراموس کنم .همس دارو میداد من نمیخوردم اما به زور مینداخت تو حلقم.
منم بعد از کلی گریه و بهانه کمی میخوابیدم .